هنوز زنده ام و در این دنیای فانی یکی در میان نفس میکشم 

دلم برای بوی پاسل ها و صدای تراش کردن مدادرنگی هام و صحنه ی فوق العاده هیجان آور (البته شاید فقط برای من اینجوری باشه) مخلوط شدن رنگ های رنگ روغنم و شمردن قلمو هام تنگ شده .

الان سه ماهی میشه که وارد اتاق کارم نشدم

خواهرم یک هفته پیش که برای برداشتن کاغذای گراف رفته بود توی اتاقم دید خاک رو تابلو ها و اتد های نیمه کاره روی میز نشسته و کلی تار عنکبوت گوشه و کنار اتاق بسته .

اینکه دست از کار کشیدم یکی از دلایلش بیماریه و .

الان هوس رنگ بازی کردم ، هوس نقاشی های کودکانه  

هوس پاسل

مدادرنگی

مازیک

گواش یا اکرلیک

آبرنگ

خودکار 

سیاه قلم

شاید هم ویترای

آره دلم جعبه رنگ ویترای رو می خواد که وقتی آخرین بار رفتم هنرکده خریدم .

یه ایده ای تو ذهنم اومد که .

باید زودتر اتدش رو بزنم 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها